- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیهالسلام
طنین «آیۀ تطهـیر» در صدایش بود مـدیـنـه تـشـنـۀ تـکـرار ربّـنـایش بود صحیفهای که سراسر شعور و شیداییست حدیث سلـسـله گـیـسوی آشـنایش بود گرفته بود صبـورانه صبر را در بر همیشه آینه مجـذوب سجـدههایش بود حدیث تشنگی و آب را مپـرس از او که عـهـدنـامۀ عُـشّـاق کربـلایش بود اگر چه آب روان بود مَـهـر مادر او چه شد که آینهگردان غصههایش بود چگونه لب بگشاید به یک تبـسم سبز کسی که حادثهای سرخ پابهپایش بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
کربلا در کربلایِ خنجر و حنجر گُم است تازه عاشورا شروعِ کارِ او با مردم است آمده این دشت را سیراب از کوثر کُــند آمـده تـا کــربـلا را کـربـلایـی تـر کُـنـد آمده تا عشق را با خـونِ خود امضا کُند تا خودش هیهات من الـذلّه را معنـا کُـند حجِّ واجب را رها کرده خدا واجبتر است مرگِ با عزّت برایِ شیرمردان بهتر است کوفیان اینبار هم حمد و سپاس آوردهاند نـامه در نـامه برایش التـمـاس آوردهاند خوب میداند که اینها مردِ میدان نیستند دستِ پیمـان داده امّا پایِ پیمـان نیـستـند کینه دارند از علی مولا« ولی» آورده است تا توانسته به همراهاش علی آورده است در مسیرش سنگ را لعلِ بدخشان کرده است با نگاهِ خود وهبها را مسلمان کرده است آه؛ با یک جملهاش عالم حسینی میشود عاقبت«حرِّ یزیدی» هم حسینی میشود عاقبت خیری برایِ غیر میخواهد حسین تا دمِ آخر بر اینها خیر میخواهد حسین آمده تا فـاش سازد رمز و رازِ عشق را در دلِ مـیدان به پا دارد نمـازِ عشـق را شوکت و آرامشش در جنگ فوق العاده است زیرِ خنجر هم «حسین بن علی» آزاده است اکبرش الحقّ و الانصاف پیغمبر شده ست بر زمین افتاده و انگار اکبرتر شدهست کربلا تفسیرِ خوبیهاست، بد تعریف شد روضه در روضه قیامِ کربلا تحریف شد غُربتش بیآبی و تعدادِ زخم و تیر نیست دردِ او از زخمِ تیغ و نیزه و شمشیر نیست غُربتش اینجاست میگویند جان را باختهست او برایِ کسبِ قدرت جنگ راه انداختهست کسبِ قدرت خنجر و حنجر مگر میخواسته نامسلمانها علی اصغر مگر میخواسته؟ کسبِ قدرت با زن و فرزند میآید مگر بـا رقــیّـه دخـتـرِ دلـبـنـد مـیآیـد مگـر؟ او هدف دارد هدف اصلاحِ دین و مکتب است قدرتِ کرببلا در خُطبههای زینب است قدرتِ کرببلا در عشق و در دلداده گیست کربلا اوجِ شکوهِ عـزّت و آزاده گیست تن به تیر و نیزه داد امّا به ذلّت تن نداد سر به دشمن داد امّا دست با دشمن نداد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رباب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
کربلا در خاطراتم خون و خنجر ماند و بس یک دلِ آشفته و صد داغِ دلبر ماند و بس از کـنـارِ قـتـلگه وقـتی عـبـورم دادهاند دیدهام دشتی پُر از گلهای پرپر ماند و بس
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
ظهـر روز واقـعه دیدم که جانم میرود جان به کف سمت عدو سرو روانم میرود سرو من سرمست بود و سر سپرد و جان فشاند سرفراز از وادی نی سایهسارم میرود خیمههای شعلهور تکـرار دیوار و درند باغ ما آتش گرفت و باغبان هم میرود داغ دیدم پشت داغ و صبر کردم پشت صبر عمر من همگـام با اندوه و ماتم میرود جان من بر نیزه و جـسمم میان کاروان من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود روی همچون ماه تو خونین و خاکآلوده است؟ یا منم اینجا که نـور از دیدگـانم میرود جـسـم پاکـت مانـده جا در آسـتان نـیـنوا زین جـدایی تا مدیـنه سوز آهـم میرود باز میگردم به سویت وعده ما اربعـین گرچه با این اربعین عمر گرانم میرود
: امتیاز
|
مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا
کاروان میرود و داغ به حنجـر دارد سـاربان بر سـر نی، لالۀ پـرپـر دارد آیه در آیه قرائت شده جسمی که به تن کهـنه پیـراهـنی از سورۀ کـوثـر دارد سینه سنگین شده در گودی مقتل ای وای خنجری سمت گلو، شمر چه در سر دارد! این غریبی که چنین زیر سم اسبان است زینت دوش نـبی بود؟ که بـاور دارد؟ بر پـریشانی گـیـسوی تو میزد شـانه گرچه بر جان و تنش زخم، مکرر دارد بارها کرده سوال عـمه، عـمو عـباسم خبر از سوختن خـیمه و معجـر دارد؟ مشک را بر لب عطشان گره زد، آه نشد چه کسی ساقی بیدست به لشکر دارد!؟
: امتیاز
|
مصائب خروج کاروان اهل بیت علیهم السلام از کربلا
روی زمین افـتادی و بال و پرت رفت نا بـاورانه نـیـزه در نـیـزه سرت رفت تـو زینت دوش نـبی بودی ولی حـیـف خوردی زمین و زیر مرکب پیکرت رفت عـمامه و خُـود و سـپر، شـمـشیر، حتی در آن هـیـاهـو یـادگـار مــادرت رفـت ترکیب انگـشـتان دستانت به هم خورد وقتی به دست دشمنان انگـشترت رفت بـاور نـدارم قــسـمـتـی از مـقـتـلـت را باور ندارم که اسارت خـواهرت رفت دیگر چرا در آن بیـابان پیکـرت ماند؟ خاکم به سر بر نیزه رأس اطهرت رفت حالا که نزدیک فـراتی...با خـبر باش! از کـربلا لب تـشنه آخر دخـترت رفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در خروج از کربلا
نـیـرو نـمـانـده است بـه بـازو بـرادرم تــا نــیــزههـای در بــدنـت را درآورم ای عمر من چگونه تنت اینچـنین شده بالا بلـنـد قـامـت تو چـون نـگـیـن شده با تـیـغ و تـیـر پیـرهـنـت ریز ریز شد از نـعـلهـای تـازه تنت ریـز ریـز شد ای پارهپاره تن به زمین ریختی حسین از دستهای من به زمین ریختی حسین یک لحظه قلب من متحیر شد و شکست بردنـد نیـزهها بـدنت را به روی دست دسـتی سـیـاه پیـرهـنت را ربوده است هر نیزه قسمتی ز تنت را ربوده است نـشناخـتم اگر که تو را حق بده حسین آه ای مـرمـلٌ بـدمـا حـق بـده حـسـیــن چون چاره نیست از بدنت دور میشوم بـا تـازیــانـههـا ز تـنـت دور مـیشـوم زخمیترین بدن به که بسپارمت حسین؟ تنهـاترین من به که بـسپارمت حـسین؟ از لحظهای که گرگ صفتها رها شدند خـلـخـالهـا روانــۀ بــازارهـا شــدنــد غـربت ببین چـگـونه سفر میبرد مرا فـریـادهای حـرمـلـه سـر میبـرد مـرا
: امتیاز
|
مناجات ماه مُحرّمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کـشـتـی بــاورمـان نـوح نـدارد بـیتـو زنـدگی نـیــز دگـر روح نـدارد بـیتـو لحـظهها در غـم هجـر تو کفن پوشیدند هـمـۀ خـاطـرهها زهـر بـلا نـوشـیـدنـد یک طرف جـنّـتـی از آیـۀ قـرآنـی بود یک طرف دوزخی از لشکر سفیانی بود آسمان تیره شد و پشت زمین تیر کشید تا خزان خم شد و بر جدّ تو شمشیر کشید آری این آیت حق مثل علی مظلوم است او جگر گوشۀ زهراست، ولی مظلوم است آن که با شور دعا بر عـرفات آتش زد عـطشـش بر جگر نهرِ فـرات آتش زد بین تقدیر و عطش هَروله میکرد حسین رفتنش خون به دل قافله میکرد حسین روز و شب بیتو ببین شام غریبان شده است و سری بر سر نی قاری قرآن شده است نخلها هم پس از این واقعه شاعر شدهاند ذاکـر حُـرّ و حبیب بن مـظاهـر شدهاند داغ هـفـتاد و دو آلالۀ بیسـر با توست سیـصد و سیـزده آئـیـنۀ باور با توست جـادهها چـشم به راهانـد، بـیا، زود بیا! جان به لب آمده، ای مهدی موعود، بیا!
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد ستارهسوخـتهای، صحبت از غمی دارد شب است و بر لب شطّ فرات، زمزمهایست به پای نخـل که گـیـسوی درهـمی دارد شب است و ماه به هر خیمهای که مینگرد نـشـسـتـه مـادری و بـزم مـاتــمـی دارد شب است و دشت، به خون خفته؛ خیمه سوخته به وسـعـت ابـدیّـت، جـهـان غـمی دارد شب است و سنگ صبوری به ناله میگوید کـجـاست دُرّ یـتـیـمی که هـمدمی دارد؟ شب است و دختر معـصـوم سیدالشهـدا برای نـوحـهگـری، فـرصت کـمی دارد شب است و سایۀ اهریـمنی شـتاب آلـود رَود به سوی سلـیـمان که خـاتـمی دارد شب است و داغِ جگرسوزِ سینۀ مظلوم ز اشـک فـاطـمـه، امّـیـد مـرهـمی دارد شب است و این همه غم، در عوالم ملکوت خـدا گـواست، پیـمـبر چه عـالـمی دارد شب است و ماتم اصغر گرفته است، رباب ز گــاهــوارۀ او، چـشــم بــرنــمـیدارد شب است و قـافـلهسالار شاهدان شهـید به دست، مشعل و بر دوش، پرچمی دارد شب است و بر سر سجّادهای پُر از اخلاص بـلـنـد قـامت عـصـمـت، قد خـمـی دارد شب است و زینبِ دور از حسین میداند نفـس کـشـیـدنِ بیاو، چه مـاتـمـی دارد
: امتیاز
|
ترسیم وقایع شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
با اینکه تـشـنهاند ولی از غـم حـسـین دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست دلـسـوز مـردهای حـرم بـود زیـنب و زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست مردان به روی نی همه دیدند پایِ نی پایی برای قـامت زینب رکـاب نیست هر کودکی به سـرخیِ این تـازیـانهها فهمیده است نام عـمو هم ثـواب نیست ای حرمله به خستگیِ ظهر خود بخواب دیگر صدای گـریهٔ طفـل رباب نیست حالا که آب از سر اصغر گذشته است گـفـتـنـد آب آمـده دیگـر سـراب نیست ای کاش خواهرش نرود کاخ اگر که رفت بیند که پیش رأس عزیزش شراب نیست
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
اولـیـن شـام جـدائـیسـت خـدا میدانـد داغ هـا نـا متـنـهاهـیست خـدا میدانـد کـس نـدانـد بجـز از حـیّ تعـالی آنشب حال هـاشان چه حـالیست خـدا میداند واژه بی معنی و مفهوم در این داغ عظیم کس نداند که چه داغیست خدا میداند یک طرف کعب نی و تشنگی و زخم گران یک طرف داغ جـداییست خدا میداند یک طرف خیمه نیم سوخته شد مأواشان پیش روشان قتلگاهیست ... خدا میداند گرچه از داغ همه پاره جگـر، پژمرده حالشـان حـال خـداییست خـدا میداند مـادری نـغـمۀ لالایی دلـبـنـدش داشـت جای شیرخوار چه خالیست خدا میداند جـگـر اهل سـما پاره شد از این نغـمه وای من این چه نواییست خدا میداند بـاز مشغـول نـوازش شـده و میبـوسد روی طـفلی که خـیالیست خدا میداند نیست گهواره ولی روی دو دستش خواباند شیـر خـواری که الهیست خدا میداند لب فـرو بند چه دانی چه گـذشته سائل عرش در آه و فغانیست ... خدا میداند
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رقیه در غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
از خـاک عـطـر نـم نـم بـاران بلند شد از جای خود به شوق فـراوان بلند شد یک مشت آب هـدیه برای رباب بُرد کم کم صدای خـنـدۀ طـفـلان بـلـند شد بابا رسید و بوسه به دستان او گذاشت این خواب دختریست که یک آن بلند شد و دیـد خـیـمههـا هـمه آتـشـفـشـان شده فـریـاد زد به سـمت بـیـابـان بـلـند شد از پشت خارها که به آنـسو نگـاه کرد خـورشـید سربـرهـنه پـریشان بلند شد باور نکرد و بغض خودش را به باد داد این شد که دست مـرد نگهـبان بلند شد شب بود؛ آیه آیه زمین خورد والضحی از نی صـدای حـضرت قـرآن بلند شد دخـتر گـرفـته بود دلش را که ناگهـان از خـانههای کـوفه بـوی نـان بـلند شد وارد شـدنـد خـسـته و شـلاق کـافـری از جـا به احـتـرام یـتـیـمـان بـلـنـد شـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
ز خوناب جگر، دریا کنم چشمتر خود را مگر پیدا کنم در این یَم خون، گوهر خود را برم تا یادگار از این گل پرپر شده با خود سزد از خون او رنگین کنم موی سر خود را برادر! ای ز دور خردسالی همدم زینب چرا تنها سفر کردی، نبردی خواهر خود را زمین از اهرمن پُر، ای سلیمان به خون خفته در این صحرا کجا گم کردهای انگشتر خود را از آن ترسم که زیر تازیانه جان دهد از کف به جان مادرت زهرا، رها کن دختر خود را چگونه طاقت آوردم که دیدم بر گلوی تو نشان زخم تیغ و بوسههای مادر خود را جـداییّ من و تو، بـند از بنـدم جـدا کرده چگونه از تو بـردارم نگـاه آخر خود را دو زخمت مانده؛ آن یک برکمر این بر جگر، آری که دیدی داغ عبّاس و علیّ اکبر خود را صدای غربتت پُر کرد عالم را در آن ساعت که کردی دفن، پشت خیمه جسم اصغر خود را
: امتیاز
|
ترسیم وقایع شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
شرار و زلـزله بر عـرش داور افتاده به فرش شورش وغوغای محشر افتاده محـیـط کـربـبـلا پُر شدهست از صیاد ز تـیر حـرمـله هـرسو کـبـوتر افـتاده به هرطرف که نظر میکنی گلی خونین چو گـوهریست که از دیـدۀ تر افتاده به یک طرف تن قاسم فتاده بر صحرا به یک طرف تن صدچاک اکبر افتاده دودست برسر خود زد چو زینب از غم دید به روی خاک دو دست بـرادر افـتاده کـنـار عـلـقـمـه سـقـای کـربلا میدیـد به روی آب روان عکس اصغر افتاده به موج خیز ستم، کشتی هدایت و عشق مـیان لُـجـهای از خـون شـناور افـتاده صفای گلشن سرسبز باغ فردوس است گـل هـمـیـشه بـهـاری که پـرپر افتاده سزاست گرکه جهان خاک غم به سرریزد که سرفـرازتـرین سرو بیسر افـتـاده ز نـالههای غـمانگـیـز عـترت یاسـین شـرار غـم بـه وجـود پـیـمـبـر افـتـاده شـمـیم فاطمه آید مگر ز خاک حسین کـه بـاز زیـنـب او یـاد مــادر افـتــاده گه اسـیـری دخـت عـلی وفـائی گـفت طـنـاب ظلـم به بـازوی حـیـدر افـتاده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
تقصیر سنگهاست، پَرت گُر گرفته است از سوزِ تشنگی جگرت گُر گرفته است یک دشتِ لاله در نظرت گُر گرفته باز انـگـار خـانـۀ پـدرت گُـر گـرفـتـه بـاز نـیـزه شکـسـتهها به تنت گـیـر دادهاند! حـتی به کـهـنه پـیـرهـنت گـیـر دادهانـد کـیـسه برای اُجـرت قـتـل تو دوخـتـنـد باور کنم!؟ تو را به سه مَن جو فروختند تکیه نـزن به نـیـزۀ غـربت غـریب من زینب که هست، حضرت شیب الخضیب من گـفـتم کـفـن کـنم به تـنـم؟ تو نخـواستی گـفـتم به شـمر رو بـزنم؟ تو نخـواستی حالا بگو چه کار کنم پشت و رو شدی؟ بـا تــیـغ کُـنـد آخـرِ سـر روبـرو شـدی ماندم به زیر تیغ چرا مست میروی!؟ داری به قتل صبر تو از دست میروی جانـم به یک اشارۀ انگـشت شمر رفت حیف از محاسن تو که در مُشت شمر رفت
: امتیاز
|
ترسیم وقایع عصر روز عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
خـزانِ غـم به صفـای بهـار افـتـاده نهـیب شعـله به آن لاله زار افـتـاده و در مقابل شهـزادهها و اهل حـرم گذار نـیـزه به چـشمان یـار افـتـاده شنیدهای که غریبانه با لب عطشان میان مـقـتـل خـون بیقـرار افـتـاده چقدر چشم حرامی پس از بریدن سر به قـد و قـامت آن بـا وقـار افـتـاده تنی به زیر سُم اسبها لگد کوب و سری به غارت یک نیـزهدار افتاده غریب و بیکفن و تشنه و سراسر زخم به روی خـاک، تن شهـریار افـتاده خوش آن تنی که شود شرحه شرحه در ره او خوش آن سری که به پای نگار افتاده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در غروب روز عاشورا
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است دلهای عرشیان همه در تاب و در تب است اصلا بـیا بـمـان که فـقـط روشـنی دهی خورشید من بدون تو هرروز من شب است وقتی ز روی زین به زمین خوردی ای حسین گـفـتم زمـان خـانه خـرابـی زیـنب است یـا ایـهـا الـشـهــیـد، ذبــیـح مـن الـقــفــا رگهای گـردنـت چـقـدر نامـرتب است مانـدهست یـادگار، به تـشـیـیع جـنازهات بر روی پـیـکـرت اثر سُـمّ مرکب است مـیبـیـنمـت دوبـاره و از حـال مـیروم این دل ز درد و غصه و ماتم لبالب است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
پَـرپَـر زدی و بـال و پَر تو رهـا نشد آه…ای غریب، راه گلوی تو وا نشد در ازدحـامِ زخـمِ تـنت نـیـزه جا نشد از روی سیـنه تو چرا؟! شمـر پا نشد با دست و پا زدن نفست تنگ میشود بیحالی و نصیب سرت سنگ میشود دیــدی هِلال آب نـیـاورد و دیـر شد دیدی که کهنه پیـرُهنت غرق تیرشد دیدی تمام پوشـش تو یک حصیر شد زینب کـنار جـسم تو یـکـباره پیر شد طاقت بیار، لشکرت ای شاه میرسد طاقـت بیـار، مـادرت از راه میرسد ایکاش چوب کفر به ایمان نمیزدند با خـیـزران به قاری قـرآن نمیزدند آتش به خـیـمههای پـریشان نمیزدند نیزه به پهلوی تو حسین جان، نمیزدند از نـعـلها سـراغ تنت را گـرفـتـهایم از دست «بـوریا» کـفـنت را گرفتهایم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
لـشـگـری آمده بـودند به یـغـمـا ببَـرند قـطعه قـطعه بـدنی را به کجاها ببَرند مـیکـشـیـدنـد تـنـی را تـه گـودالِ بـلا نیّت این بود که تاب از دلِ زهرا ببرند کـیـنهها در دلشان از عـلی و آلٍ علی قـصـدشان بود سـرِ زادۀ زهـرا ببَـرند صف کشیدند اراذل همه با سنگ و کلوخ با زدن تا که ثواب از حیِ یکـتا ببَرند این حسین است که افتاده به صورت به زمین کـوفـیـان آمـدنـد انگـار مـصّـلا ببَـرند فارغ از غصّه و غم، هلهله وشادی بود از دلِ خـویش رسیدند که غـمها ببَرند وقتِ غارت شده حالا نفَـسی تازه کنند به اسـارت هـمـۀ دخـتـرکان را ببَـرند
: امتیاز
|
ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
ناگهان دشت بلاخـیز پُر از هلهـله شد کوفه با شام سر غارت ما یک دله شد از خدا بی خـبران هیچ ندارند احساس معجرم دل نگران است کجایی عباس؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیهالسلام
با پنجه زلف حاجی ما را به هم زدند اعمال حج و سعی صفا را به هم زدند بر سجده سر گذاشت که خلوت کند کمی با ضرب نیزه حال دعا را به هم زدند رَمْیِ سـتـون کـعـبـه نـمـودنـد در مِـنا در قـتـلـگـاه رسـم مـنـا را به هم زدند ذبح عـظـیم تـشـنه به مسلخ روانه شد از پشتِ سر زدند و بنا را به هم زدند با ضـربـۀ دوازدهـم در کـمـال صبـر از زیر و رو گلو و قفا را به هم زدند جـوشید خـون زمزمِ زهـرا از آن گلو با خنده حُزن زمزمهها را به هم زدند در رَحـل قـتـلگاه شـیـاطـین بیوضـو تـرتـیـب آیـههـای خـدا را به هم زدند بعد از صفا و مروه به تقصیر یک لعین رخـسار دست شـاه ولا را به هم زدند وقـت وداع پـیـکــر شـاه و مـخـدرات با هـلهـلـه طـواف نـسا را به هم زدند در کـوچـههای شـام پـیـمـبـر نـدیـدهها طرح و نمای رأس جدا را به هم زدند
: امتیاز
|